
بیاید امشب و به مناسب 25 بهمن به یادبود دوست و همراهان عزیزمان خصوصا محمد مختاری صفحه فیسبوک و وبلاگ هایمان را مانند صفحه او درست کنیم.
خدایا ایستاده مردن را نصیبم کن که از نشسته زیستن در ذلت خسته ام.
از اولین روز شکل گیری تظاهرات ها بعد از سال 88 همیشه با خود فکر می کردم که چرا تمام کسانی که قراری برای تظاهرات تعیین می کنند به جای تجمع به راهپیمایی علاقه مندند. در حالی که راهپیمایی خصوصا در خیابان انقلاب با آن وسعت اولا تمرکز خاصی ندارد و ثانیا به راحتی جمعیت پخش و به خیابان های اطراف هدایت می شوند و در آنجا دیگر دستگیری و متفرق نمودن جمعیت کاری بسیار راحت است.
امیدوارم دوستان به این موضوع بیشتر دقت کنند که در صورت تعیین نقطه تظاهرات به جای مسیر تظاهرات (مثلا میدان انقلاب) تمام جمعیت به سمت این نقطه در حرکت خواهند بود. میدان انقلاب شرایط خاصی دارد. به خاطر مرکزیت مسیر های زیادی به آن منتهی می شوند. تمرکز جمعیت در یک نقطه باعث می شود که هسته اولیه اعتراض به سرعت ایجاد شود و کنترل آن بسیار سخت است. چرا که جمعیت پشت جمعیت در حال حرکت به سمت میدان است و اساسا پراکنده کردن جمعیتی که پشت دارد بسیار کار سختی و تقریبا غیرممکن است. با کمی توجه به بسیاری نکات فوق العاده در مورد میدان انقلاب می توان رسید که این میدان را نسبت به سایر جاهای خیابان انقلاب و آزادی منحصر به فرد می کند. امیدوارم دوستان و همراهان نسبت به این مسئله بسیار دقت کنند. چرا که راهپیمایی بیهوده در یک مسیر بسیار طولانی مثل امام حسین تا آزادی علاوه بر خستگی به راحتی قابل کنترل شدن می باشد. نمونه این کنترل ها را در 25 بهمن سال 89 هم دیدیم.
بیش از سی سال از انقلاب سال 57 می گذرد. طی این سی سال مردم ایران به امید پیشرفت و فردایی بهتر هر روز ناراحت تر و فقیر تر و مظلوم تر از روز قبل سر به بالین گذاشتند.
تنها 2 سال مخالفت مردم با نظامی که خود را مردمی می داند کافی بود که امروز تقریبا تمام کشورهای جهان مخالفت مستقیم خود را با نظام حاکم در ایران ابراز کنند و در سایه این بی کفایتی سران رژیم تمایل خود را به حمله و جنگ با ایران ابراز کنند.
اما با وجود تمام این مسائل می بینیم که رژیم کماکان و با وجود از بین رفتن نزدیک به تمام طرفدارانش هنوز هم به چند موشک از رده خارج و چند بمب کپی شده از کره شمالی و چین امیدوار است و طوری فریاد قدرتمندی سر می دهد که هر کسی که نداند (البته دیگر همه می دانند) فکر می کند که ایران از لحاظ نظامی کشوری قدرتمند تر از تمام ابرقدرتهای جهان است.
همه کسانی که در تظاهرات های بعد از انتخابات متقلبانه سال 88 شرکت داشتند می دانند که بسیجیان و لباس شخصی هایی که در ایام تظاهرات به مقابله با مردم کشور خود برخواستند حتی جرات نداشتند که بدون سلاح های خود (گاز اشک آور، شوکر، باتوم و برخی مواقع اسلحه گرم) و به طور انفرادی حتی یک خیابان از اکیپ دوستان خود دور شوند. و خود آنها نیز شاهدند که تمام فریاد هایشان تنها برای مردمی بود که مطمئن بودند سلاحی به دست ندارند و تنها برای تظاهرات مسالمت آمیز پای به خیابان گذاشته اند. آیا رهبر و دولتمردان از چنین بزدلانی انتظار مقابله با دشمنانی آموزش دیده با سلاح هایی بسیار جدید و خاص را دارند؟ جایی که بحث جنگی دو طرفه در میان باشد مطمئن باشید که تمام نیروهای سپاه پاسداران امروزی هم جایی نخواهند داشت و تنها به فکر فرار و همراه بردن دارایی اندوخته خود خواهند بود.
حال این سوال مطرح است که مردم ایران تا کی باید چوب ندانم کاری و حماقت رهبران خود را بخورند؟ رهبر و دولتمردان ایران هنوز هم فکر می کنند با وجود چاپلوسانی که فریاد ولایت ولایت سر می دهند باز هم راه به جایی خواهند برد؟
به نظر من تنها و تنها یک راه برای آقای خامنه ای باقی مانده است. اولا تمام زندانیان سیاسی را بدون قید و شرط آزاد و از خانواده های آنان و کشته شدگان 2 سال اخیر دلجویی نمایند. دوما هر چه سریعتر نسبت به عزل احمدی نژاد اقدام نمایند. سوما در اسرع وقت انتخابات آزاد و بدون قید و شرط در ایران برگزار شود.
با دیدن وضعیت امروز نظام یاد نامه ای افتادم که آقای هاشمی رفسنجانی چند روز قبل از انتخابات سال 88 به آقای خامنه ای نوشتند. تمام نامه به کنار اما یک بیت شعر انتهای نامه دقیقا زبان حال امروز سید علی خامنه است:
سر چشمه شاید گرفتن به بیل چو پر شد نشاید گرفتن به پیل